تو وجودی مبهم سرشار از دوگانگی سرگشته بین عشق و نفرت وامانده در مسئله نه بودت بود است نه نبودت نبود مغروق سکوت در ماوای اجتناب وقت رهایی است بیرون بریز فریاد فروخورده ی واژه های فراموش شده ات تغییر بده لهجه گرامافون را برای پایان سردردها تو کجای منی که یگانگی را گم کردی؟ سیب نمی خواهی؟! چشمهایم را گشودم و راه نفسم را تبعید شدی از افق های لاجورد باغهای ممنوعه ی جزیره متروک به تمام زبان های زنده دنیا نمی ترسم را بیاموز سه دو یک پر دادم تو را از شش گوشه
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت